تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره
من نیازم تورو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو بزرگی مث اون لحظه که بارون می زنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون می کنه
من نیازم تورو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم
شنیدنه تو مث وسوسه ی شکار یه شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یه بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مث شادی خواب کردن یه عروسکی
من نیازم تورو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو قشنگی مث شکلایی که ابرا می سازن
گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن
من نیازم تورو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
( شهیار قنبری )