-
باران یعنی تو
جمعه 18 مردادماه سال 1387 02:39
باران یعنی تو سهم من از عشق ، رنگین کمان عاشقی ست باران یعنی بوسیدن ما وقتی با هم بو می کشیم دست زمان را ( رضا طاهری )
-
کاش چشمان مـــرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنــــها شده ام
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 21:34
دیرگاهیست که تنــها شده ام قصه غربت صحــــــرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غمها شده ام دیگر آیینه ز من بیخبـــــر است که اسیــــر شب یلدا شده ام من که بیتاب شقـــــــایق بودم همدم سردی یخـــها شده ام کاش چشمان مـــرا خاک کنید تا نبینم که چه تنــــها شده ام ( ؟ ؟ ؟ )
-
بگذار این چنین باشم تا هستم
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 12:15
تکیه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم حال دریا آرام و آبی است حال جنگل سبز سبز است من که رنگم را باران شسته است در چه حالی ایا هستم ؟ قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز حیف انسانم و می دانم تا همیشه تنها هستم وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز من ولی در کار جان...
-
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
شنبه 22 تیرماه سال 1387 19:46
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل...
-
عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 19:09
عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار این شهر بی نقاب قبولم نمی کند ای روح بی قرار چه بر طالعت گذشت عکسی شدم که قاب قبو لم نمی کند این چندمین شب است که بیدار ما نده ام آنگونه که خواب قبولم نمی کند بی سایه تر ز خویش ندیدم حضور ابر حق دارد آفتاب قبولم نمی کند ( ؟ ؟ ؟ )
-
حافظ دیوانه فالم را گرفت
شنبه 15 تیرماه سال 1387 20:44
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی ست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت : ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم ( ؟؟؟ )
-
کور روزگار
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 20:46
آموخته هایم را کنار هم جلوی آئینه گذاشتم ... تنها آئینه ی خانه شکست ... و من ، کور روزگار شدم ( رضا طاهری )
-
می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 23:57
می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم، نشد می خواستم که در دل شبها ستاره ای چرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد می خواستم که وقت هماغوش او شدن حتی فدای حس گناهش شوم، نشد می خواستم دریچه ی پژواک خنده اش یا آینه مقابل آهش شوم، نشد گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم بی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد می خواستم...
-
وقتی زمستون می رسه ...
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 22:51
وقتی زمستون می رسه یخ می زنه تن زمین یخ می کنیم ما آدما خدا بیا خودت ببین نگاه به خورشیدت نکن هی دست نکش رو سر ماه ستاره هات کم نمی شن ناشکری مونده سر ماه یا زمونه عوض شده یا من خیلی کوچیک شدم خورشیدتو بزرگ شده یا من خیلی کوچیک شدم چیز زیادی نمی خوام خدای خالق زمین یه گوشه چشمی هم به ما خدای من ، فقط همین ( رضا طاهری )
-
روزگاری، یک تبسّم، یک نگاه ، خوش تر از گرمای صد آغوش بود
شنبه 28 مهرماه سال 1386 18:45
ای همه گل های از سرما کبود خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟ مهر، هرگز این چنین غمگین نیافت باغ، هرگز این چنین تنها نبود تاج های نازتان بر سر شکست باد وحشی چنگ زد در سینه تان صبح می خندد خودآرایی کنید ! اشک های یخ زده، آیینه تان رنگ عطر آویزتان بر باد رفت عطر رنگ آمیزتان نابود شد زندگی در لای رگ هاتان فسرد آتش رخساره...
-
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 20:04
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن ( ؟؟؟ )
-
ما چون ز دری پای کشیدیم ،کشیدیم
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 00:12
ما چون ز دری پای کشیدیم ،کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صیدِ خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم صد باغ بهارست و صلای گل و گلشن گر میوه ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم وحشی ! سبب دوری و این قسم سخن ها آن نیست که ما هم نشنیدیم...
-
ما که از همدیگه دوریم
شنبه 30 تیرماه سال 1386 01:05
ما که از همدیگه دوریم عشقمون یعنی صداقت ... عشق یعنی ... بطری لب زده ی من روی لبهات خواهش پنج حسم از تو ... لغزش ژاله رو گونه ، روی لبهات ( رضا طاهری )
-
دردم نه همین است که بستند پرم را
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 13:28
دردم نه همین است که بستند پرم را ترسم نرسانند به گلشن خبرم را از حسرت مرغی که جدا مانده ز گلشن آگه نشدم ، تا نشکستند پرم را گردی ست ز من باقی و ترسم که تو از ناز تا باز کنی چشم ، نیابی اثرم را بودند به هم روز و شب آیا که جدا کرد از روشنی روز شب بی سحرم را ؟ « عاشق » منم آن نخل که از سردی ایام یک باره برافشاند قضا برگ...
-
کاش می شد بودم کنارت ...
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 18:55
خوابیدی رو بال موجا ، کاش می شد بودم کنارت تو به دریا دل سپردی ، من تو ساحل چشم به راهت دنبالت دارم می گردم ، اما نیست از تو نشونی روزگار ما رو جدا کر د ، یه غروب توی جوونی دل من هواتو کرده کاش می شد تورو ببینم کاش بشه تو خواب دو باره دست سردتو بگیرم میخوام بگم از اون روزا که دستات توی دست چه خوش بودیم با رفیقا...
-
سیب ... سادگی
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 12:04
-
دلسوخته ...
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 13:09
دلسوخته تر از همه ی سوختگانم از جمع پراکنده ی رندان جهانم در صحنه ی بازیگری کهنه ی دنیا عشق است قمار من و بازیگر آنم با آنکه همه باخته در بازی عشقند بازنده ترین است در این جمع نشانم ای عشق از تو زهر است به جامم دل سوخت ، تن سوخت ، ماندم من و نامم دلسوخته تر از همه ی سوختگانم از جمع پراکنده ی رندان جهانم عمری ست که می...
-
سادگی ...
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 01:24
سادگی رنگ چشامون ، من و تو بی هم میمیریم اینا حرفای قدیم بود ، من و تو کارد و پنیریم ( رضا طاهری )
-
ماهی شده بود باورش ...
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 16:07
ماهی شده بود باورش تور اگه بندازن سرش میشه عروس ماهیها شاه ماهی میشه همسرش ماهیه باورش نبود تور اگه بندازن سرش نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش ( ؟ ؟ ؟ )
-
گل با صفاست اما ، بی تو صفا ندارد
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 23:56
گل با صفاست اما ، بی تو صفا ندارد گر بر رخت نخندد، در باغ جا ندارد پیش تو ماه باید ، رخ بر زمین بساید بی پرده گر برآید ، شرم و حیا ندارد ای وصل تو شکیبم ، ای چشم تو طبیبم بازآ که درد هجران ، بی تو دوا ندارد فریاد بی صدایم ، در سینه حبس گشته از بس که ناله کردم ، آهم صدا ندارد گفتم که در کنارت ، جان را کنم نثارت تیغ از...
-
عقل نمیتواند دل را درک کند ...
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 16:51
عشق حقیقی هیچگاه یکنواخت و آرام پیش نمی رود عقل نمیتواند دل را درک کند ولی دل میتواند زبان عقل را بفهمد چون دل از عقل عمیقتر است. انسان اهل دل میتواند انسان اهل منطق را درک کند، میتواند برای او احساس همدردی داشته باشد، اما عکس آن امکان پذیر نیست. انسانی که در دره نشسته است نمی تواند شرایط انسانی را که بر تپه نشسته است...
-
تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 18:31
بازم دارم بچه میشم مثل قدیمای قدیم مثل همون روزی که ما به این محله اومدیم دوره ی هف سنگ سه قاپ دوره ی شوت یه ضرب و گل رقص عزیز تیله ها طلوع هف رنگ یه پل آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت نمیشه این حقیقت رو راحت و بی هراس نگفت...
-
تو اصلا تمام منی ، یه سایه ی همسفر ...
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 23:47
اگه یه نامه باشم پر از پیامای خوب کاشکی جوابم تو باشی اگه یه عابر باشم اسیر طوفان شن کاشکی سرابم تو باشی پر از گناهم اگر رها شده بی خبر کاشکی گناهم تو باشی اگر تمام تنم دو چشم خسته باشه کاشکی نگاهم تو باشی تو در من تب خوندنی تب تند و فریاد تو اصلا تمام منی ، یه سایه ی همسفر ، یه همزاد تولد یک صدا یه فریاد سکوت من شیشه...
-
بوسه ..
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 12:12
بوسه ای دادی به من ای سرو قامت ، جنگ نیست گر پشیمان گشته ای ، باز آورم جایش نهم ؟؟
-
نفرین بر تو ...
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 18:17
شبی، دل افگار و تنها در بستر بودم تقویم را هم به بستر کشیدم من وتنهایی و تقویم هر سه در بستر بودیم به تقویم نگاه می کردم برخی روزها را می بوئیدم بعضی برگ هایش را می بوسیدم نفرین بر تو ... برگه ی تقویم هم مرا لعنت می کند تقویمی بدون برگ می خواهم ... ( رضا طاهری )
-
عاشقی را قابلیت لازم است ...
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 00:54
-
کی گفته بود که تنهام ، وقتی تو رو ندارم
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 19:32
گیرم بازم بیایی ، از عاشقی بخونی گیرم تا دنیا دنیاست ، بخوایی پیشم بمونی روز غمم نبودی ، خوشیت با دیگرون بود منو به کی فروختی ، اون از ما بهترون بود میایی بیا غریبه ، حیف دیگه خیلی دیره حالا که خاطراتت ، یکی یکی می میره کی گفته بود که تنهام ، وقتی تو رو ندارم بازم می گم بدونی ، منم خدایی دارم برگشتی اما انگار، تو...
-
از تو باید می گذشتم ، ولی افسوس نتونستم
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 20:00
از تو باید می گذشتم ، ولی افسوس نتونستم تو عروسک بودی و من آخر قصه دونستم تو وجود خالی تو جز دروغ هیچی ندیدم کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم سوختم و سوختم و ساختم ، هرچی داشتم به پات باختم کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم آخه عشق؛ یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن دل سپردن به سرابت ، در سکوت خویش مردن...
-
چه زین ماتمسرا دیدم که باشم پایبند اینجا
جمعه 30 تیرماه سال 1385 20:47
چه زین ماتمسرا دیدم که باشم پایبند اینجا زبخت بد زهر خار و گلی دیدم گزند اینجا از آن برداشتم چشم ازجهان و زشت و زیبایش که جز نادیدنش نقشی ندیدم دلپسند اینجا به دل صد عقده همچون سرو دارم از سرافرازی مرا همواره پستی زاید از طبع بلند اینجا ز لبخند گل این باغ ، ز جور خار دانستم که صد نیش است ما را در پی هر نوشخند اینجا به...
-
من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 20:18
امشب که شعله می زندم ماجرای تو بر این سرم که سر بگذارم به پای تو بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی جز حرف عاشقانه ندارم برای تو امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست یعنی هزار مرتبه مردم برای تو من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند حالا سکوت و سایه پر است از...