تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

هرگز کسی به فکر کسی مثل من نبود


وقتی که رفت رفتنش آزارتان نداد

حتی نگاه هاش کسی را تکان نداد

این زن نخواست همدم تنهایی اش شوید

هرگز به سرنوشت خودش راهتان نداد

این زن تمام عمر خودش را نقاب بست

حتی به خویش نیز خودش را نشان نداد

این زن منم که زندگی ام زیستن نبود

هرگز کسی به فکر کسی مثل من نبود

این زن فقط شکست فقط خرد شد همین

آن را که باد برد و نیاورد شد همین

وقتی که رفت غربت خود را گرفت و برد

فرقی نکرد رفت و یا ماند یا که مُرد

حتی اگر تمام جهان را جواب داشت

تنها به قدر یک غزل خسته تاب داشت

می خواست تا همیشه خداحافظی کند...

می خواست...

حیف ، بغض شکست و امان نداد

 ( رباب طاهری )


شهوت خورشید را در خواب دیدم


ماهی آب زلالم


ساده ام صافم زلالم

شورش چهل ماه را در آب دیدم 

شهوت خورشید را در خواب دیدم 

چشم از هر چه پلیدی بسته دارم

عاشقم ، عشق تو را پیوسته دارم

زخم قلاب تو بر کامم نشسته

زخم هجرت بر دل و جانم نشسته

سالها چشمم به در بود

عشق تو هر دم به بر بود

بی تو رفتم تا ستاره

بی تو بشنیدم ترانه


بی تو این لبهای بسته


منتظر بر تو و قلابت نشسته

( رضا طاهری )

پست قدیمی و تکراری

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست


گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم

حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست

بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست

آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند

با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی

بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم

در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست

اما تو با چراغ بیا تا ببینیم


( محمد علی بهمنی )



وقتی به هم نمی رسیم ، تو مصدر قصه می شی

 

وقتی به تو نمی رسم ،  چه فایده از سروده هام

تو آخر صداقتی ،  من عاشق سروده هام

وقتی به هم نمی رسیم ، تو مصدر قصه می شی

من اینجا عاشق می مونم ، تو آخر قصه می شی

وقتی شبام تو خالیه ،  خیال تو جاش خالیه

بی تو دلم چه حالیه   ،  اگه بیایی چه عالیه

دیگه شب و روز نداره ، کی میدونه ، کی به کیه

زمونه بی ثمر شده ، عاشقی هر کی هر کیه

جواب بدی یا که ندی ، عاشقی تکرار غمه

داستان عشق و عاشقی ، قصه ی رنج و ماتمه

( رضا طاهری )

شاعر شنیدنی ست

حتی اگر هزار هزار بار دگر بد بیاورد

هرگز کسی به جز تو دلش را نمی برد

 دیوانه ! زیر قیمت تو قلب خویش را

حتی اگر کسی بفروشد ، نمی خرد

 ( شاعر شنیدنی ست ) … نه خانم ! پریدنی ست

اما به روی شانه هر کس نمی پرد

 این گرگ با نژادترین گرگ گله است

آهوی هم قبیله خود را نمی درد

 او پیش از این که گرگ شود ، بره بوده است

اصلا بعید بوده که دندان در آورد

 با مهره های اسب اگر کیش می شود

او مات چشم توست … و بی تو نمی برد

 دیگر پیاده شو … و رخت را نشان بده

بانو ! مخواه فیل تو از شاه بگذرد

   

 ( حسین تقلیلی)

او که از عشق نترسید منم یا دریا ؟

می روم تا برسم تا برسم تا ...دریا

تا دلم را ببرد وقت تماشا دریا  

پیش از این درد مرا هیچ نمی فهمیدند

می روم تا که بگویم پس از این با دریا

می روم تا برسم تا لب ساحل ... ساحل

تا صدایش بزنم باز که دریا ... دریا

دست من را ، سبد خواهش من را پر کن

خالی از هر چه ، نمی دانم و اما ... دریا

او که در آینه می گردد و می گرید کیست ؟

او که از عشق نترسید منم یا دریا  ؟!

دل به دریا بزنم یا نزنم می دانم

با خودش می برد آخر ، دل من را دریا

 ( ؟ ؟ ؟ ) 

 

درگیر احساسی ولی ، کمی عاقل تر می شوی

  

ببخش اگر با رفتنم  ، کمی تنهاتر می شوی

میان بوسه های من  ، کمی عاشق تر می شوی

ببخش اگر جبر زمان دیواری شد میان ما

درگیر احساسی  ولی  ، کمی عاقل تر می شوی 

 

 ( رضا طاهری

 

گله دارم ، آره من از خدا گله دارم

راستش من زیاد رپ گوش نمیکنم ولی این آهنگ  جزو معدود آهنگ هایی هستش که گوش میدم به مفهومش دقت می کنم  ... شما هم دقت کنین و نظرتون رو بهم بگید ... لطفا همراه با آهنگ متن رو هم بخونید



هه ! هیچ کدومتون نمیفهمین
به خدا هیچ کدومتون نمیفهمین
وقتی دنیات واقعا سیاه شده
وقتی موقع نوشتن بغضت میترکه
میفهمی چه حسی داره ؟؟؟
میگی همه اینها تبلیغه؟

آماده ای ؟ که تو هم منو ترک کنی
یا می خوای بشنوی تا درد منو درک کنی
می خونم تا تو دلم این بار سنگین نمونه
این اشکه منه که باعث رنگین کمونه
این صدای اشک منه به هر گوشه رسید
فعلا که زندگی گرگه و ما یه خرگوشه سفید
دلم بهم میگه این ناله ها کافی نیست یه ریز
غرق خوابم ، واسم یه لیوان کافی میکس بریز
که بیدار بمونم ببینم من چه واژه ای
می تونه بهتر بیان کنه عمق این تراژدی
وقتی کسی راه نمیاد باهام جز سایه ی من
بایدم رپ من اینجا بشه مایه ی ننگ
با همین امکاناتم میرم تو این راه پیش و پس
وقتی 70 میلیون می خوان کار شیش و هشت
پس دیگه حاجت کدوم استخاره هست ؟
باید بکنم از استعدادم استفاده پس

گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم
وقتی شونه ای ندارم  من روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم

می گی کفر نگو ، تو هم شکر کنش باز
ولی وقتی شب رفته و اینجا صبح شدش باز
و خورشید تابید رو مشکلی که تو دل من بوده
حالا منم و روزگار و یه دوئل مردونه
می گم بکش خودتو بذا یه نفسی بکشی
وقتی داری راه زندگیتو عوضی می کشی
به مشکلاتم می گم من دوباره نمی خوامت
چرا سختی واسه منه خوشی مال رفیقامه ؟
از شانس بده مائه جاده تنگ میشه ، آره
وقتی دست به طلا هم میزنیم سنگ میشه ، آره
وقتی به آینده ها ندارم حس خاصی
وقتی به جیبم ندارم حتی اسکناسی
پیش دوست و آشنا هم نمی خوام کم بیارم
مجبورم سر و تش رو با یه دروغ هم بیارم
جای اینکه خدا واسه مشکلم پا پیش بذاره
کاری کرده صبح و شب رو سرم آتیش بباره

گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم
وقتی شونه ای ندارم من روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم

تا که پوله به جیبت دورت از دوستی پره
تا که مشکل داری نمیبینی دوستی دورت
جز 2 ، 3 نفر رفته هر کی سمت ما بود
حالا ماییم و بورس و چک و سفته هامون
اونها شعار می دادن منو درکم می کنن
ولی وقت سختی دیدم چطور ترکم می کنن
چه دوستهای من ، چه عشق و چه برادرم
نمیدونستم ضامن رابطمه درآمدم
و واسه مشکلاته به هم ریخته حال روحیم
حالا کجای دنیا فرار کنم با چه رویی؟
و تو هر کشوری که به تو بخوان اقامت بدن
واسه ایرانی بودنت تو رو حقارت میدن
تو رویا بودم که حال خوشم همیشگی است
و حالا می فهمم هیچ مادیاتی همیشه نیست
دنیا کاری کرد که چشم های من هر شب اشکه
ولی نمیبازم ، مگه دنیا از رو نعشم رد شه


( گله با صدای محمد بی باک )




 

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست


آه ، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب  که افتاده در آب


در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟


بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است


مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق


و سکوت  تو  جواب همه ی مسئله هاست ...

 

 

از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکی ام

 

دفتر عشق که بسته شد  دیدم منم تموم شدم
خونم حلال  ولی بدون به پای تو حروم شدم
اونی که عاشق شده بود   بدجوری تو کار تو موند
برای فاتح دلت  حالا باید فاتحه خوند
تموم وسعته دلو به نام تو سند زدم
غرور لعنتی می گفت بازی عشقو بلدم
از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکی ام
چرا گذشتم از خودم چرا غرق تاریکی ام
دفتر عشق که بسته شد  دیدم منم تموم شدم
خونم حلال - ولی بدون به پای تو حروم شدم
دوست ندارم چشمهای من  فردا به آفتاب وا بشه
چه خوب می شه  تصمیم تو آخر ماجرا بشه
دست و دلت نلرزه   بزن تیر خلاصو
از اون که عاشقت بود  بشنو این التماسو

 

دستامون از هم جدا نیست

 

 اگه این دنیا همینه 

 اگه پامون رو زمینه

 دستامون از هم جدا نیست 

 اگه غم باز تو کمینه  

  (  رضا طاهری )  

 

جایی که سهم مرد بجز تازیانه نیست

 

 

اینجا کسی برای کسی کس نمی شود
حتی عقاب در خور کرکس نمی شود

جایی که سهم مرد بجز تازیانه نیست
حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست

ما می رویم مقصدمان نا مشخص است
هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است

از سادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم
اینجا که گرگ با سگ گله برادر است
ما می رویم ماندن با  درد   فاجعه  است
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است



به امید  بهبودی دل سوته دلان نیک اندیش
سکوت  پر  بهتر  از  فریاد  تو   خالیست  

( ؟ ؟ ؟

 

 

هنوزم زخمی سیب فریبم

 

پر از بغضم پر از حرف سکوتم

تو رو گم کردم اما روبروتم

منو برگردون اون جایی که بودم

آخه تا کی گرفتار قنوتم

تو دنیایی که جای آرزوهاست

کسی جز تو منو عاشق نمیخواست

بیا تا سر بذارم رو ی شونه ات

دلم مثل خودت تنهای تنهاست

هنوزم زخمی سیب فریبم

اسیر این شبای نا نجیبم

تو خوبی کن بیا به خلوت من

تو که میدونی من اینجا غریبم

هنوزم عکس چشمات روبرومه

نگاه تو تمامه آرزومه

بذار باور کنم دستاتو دارم

نگیری دستامو کارم تمومه

(  ؟ ؟ ؟ 

بی مرامی کار ما نیست ، ما خود اصل وفائیم

تو از اون بالای بالا ؛ ما ماله جنوب شهریم  

تو یه دنیا مال داری ، ما با مال دنیا قهریم 

 ما یه شاه با مروت ، توی کشور صفائیم  

بی مرامی کار ما نیست ، ما خود اصل وفائیم  

بچه ی جنوب شهریم ، ما با مال دنیا قهریم  

کشته ی معرفتیم ما ، عاشق رفاقتیم 

 قربون قد و بالات ، بگو برن سوارات  

یه لحظه تنها باشیم ، بشم فدای چشمات  

تا کی میخوایی بنازی ، به قله های ثروت 

 تا کی میخوایی بمونی ، تو قصر جاه و منت 

 بچه ی جنوب شهریم ، ما با مال دنیا قهریم  

کشته ی معرفتیم ما ، عاشق رفاقتیم  

دل خاکی مون یه دنیاست  

واسه هر چی درده دریاست  

نا امیدی کار ما نیست  

هر چی عشقه ماله فرداست 

 بچه ی جنوب شهریم ، ما با مال دنیا قهریم 

 کشته ی معرفتیم ما ، عاشق رفاقتیم  

عشق مادر آبرومون ، همه حرفاش روبرومون 

 نباشیم محتاج نامرد ، این تموم آرزومون  

 

( ؟؟؟ )  

 

وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی

 

 

وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونن دست تکون بدی...

وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند...

وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم روضه خونی بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی...

وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای...!

وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه  فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

 وقتی بزرگ میشی، دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی...

 وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها  ، ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

 

وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحه ی تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده...

فردای اون روز تو رو به خاک میدهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود "

ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس... 

 

 

 

وقتی یک بار دیگر تاریخ تکرار می شود

 

وقتی یک بار دیگر تاریخ تکرار می شود و با بی کفایتی ارتشی که می بایست نماد غرورت باشد اما عکس حقارت را با شادی عرب ها آن هم برروی خاک سرزمینت، در قالب عیدی بر روی صورتت می نشاند، فقط می توانی برای پاشیدن آب بر روی آتشی که تمام وجودت را می سوزاند یک جمله را در ذهنت یو یو کنی و تکرار کنی که این شکست قطعا درسی برای پیروزی های بعدی است...

اما وقتی با خودت کنار می آیی و به درسی که از این باخت گرفته ای نگاه می کنی تازه متوجه می شوی که بیشتر از هزار سال است که در همین درس رفوزه شده ای و باز هم رفوزه می شوی! نیاکان ما هم وقتی شادی عرب ها را در همان هزار اندی سال قبل بر روی خاک سرزمینشان دیدند و قصد کردند که از این شکست، درس عبرت بگیرند در کمال استیصال برای ما این جملات را به یادگار نوشتند که " فساد دستگاه حکومت ساسانی آنقدر سنگین بود که اجرای تاکتیک های نظامی در نهاوند توسط سربازان ایرانی یک جمله خنده آور بیشتر نبود. ایرانیان قبل از آنکه در همدان سپر بی اندازند در دل حکومت خود مجلس رقص عرب ها را فراهم کرده بودند". شاید این یادگاری نیاکان ما و یا همان درسی که قرار بود آن ها از این شکست هولناک بپذیرند امروز هیچ سنخیتی با رقص عرب های فوتبالیست در زمین آزادی ما نداشته باشد، اما شاید اگر بخواهیم برای فرزندانمان در دوره های بعد از خودمان درس عبرتی از تحقیر تلخی که پدرانشان بعد از شکست دو بر یک برابر عربستان در تهران تجربه کردند به یادگار بگذاریم، بگوییم سیستم مدیریت ورزش و فوتبال ما در آن روزگار آنقدر آغشته به مسائل چرک شده بود که انتظار پیروزی از بازیکنان درون زمین به عناصری چون غیرت و کمک های الهی منوط شده بود! نه به دانش و مدیریتی که قرار بود راه پیروزی را برای آن ها هموار و البته مشخص کند. بی کفایتی که درست از همان روزی که قرار شد تیم ملی ما برای جام جهانی آلمان آماده شود آنقدر مشهود بود که چشممان را کور می کرد و آنقدر هم ادامه پیدا کرد تا یک بار دیگر نهایت حقارت را درک کنیم. از همان روزی که فوتبال ایران با بلای تعلیق کار خود را شروع کرد و آنقدر مشمول داستان های کمدی شد که لطیفه هایی مثل انتخاب مربی برای تیم ملی جزو حوادث کاملا جدی آن قرار می گرفت. اگر چشم و گوشمان را برروی تمامی اتفاقات رخ داده پیرامون ورزش و در راس ژولیده آن، فوتبال، می بستیم و فقط یکبار دیگر جریانات عجیب و غریب انتخاب کلمنته را برای تیم ملی مرور می کردیم می توانستیم متوجه شویم که این دست آوردها ما را آماده می کند برای پذیرفتن یک درس جدید از شکست ها. مربی تیم ملی ابتدا لابی را مهمترین راه رسیدن به نیمکت تیم ملی می داند و بعد خود با لابی خدایی به این سمت می رسد آن هم در حالی که یک نفر دیگر دور افتخار برای رسیدن به این نیمکت را می زند! همان روز هم می توانستیم این مرثیه تاریخی را آماده کنیم " ایرانیان در دل سرزمین خود مجلس رقص عرب ها را برای آینده فراهم کرده اند". آن هم در حالی که تمام هم و غم دستگاه ورزش ما متوجه قطع کردن سیم های تلفن!! برای نرسیدن اس ام اس به فلان برنامه بود. امروز هم می توانیم بنشینیم و از اشتباهات فنی دایی بگوییم که انگار فراموش کرده بود همیشه و درست در همین مرحله از دوران نزول خود، اوج های طلایی اش را می گرفت و باعث می شد ناگهان دایی را از زیر فرش بر روی عرش ببینیم. اما امروز شاید تا مدت ها زیر فرش هم جایی برای لپ های باد کرده دایی نداشته باشد!

 می توانیم از توپ های مهدوی کیا، نکونام، رضایی و... بگوییم که بازهم می توانست بر همه تیشه هایی که به دست خودمان بر ریشه مان زده بودیم ماله کشی کند اما درست همانند همان هزار و اندی سال پیش مشکل این شکست هم، خیلی پیشترها به دست خودمان حاصل شده بود. درست همان جا که مقدونی ها برای زیر سلطه قرار دادن ایرانی ها یک تز تاریخی دادند و آن اینکه آدم های بزرگ را بر سر کارهای کوچک بگذارند و آدم های کوچک را بر سر کار بزرگ. و ما چقدر خوب همیشه این تز را در طول تاریخ اجرا کرده ایم که هنوز بعد از این همه سال اندر خم یک درس از این همه شکست مانده ایم. خوشحال باشید... شکستی که در هشتمین روز تولد بهار تجربه کردید کوچکترین ماحصل این تکرار تاریخ است که در میان همه آن شکست هایی که هنوز از آن درس می گیریم خیلی هم تلخ نبود ... 

 

به احترام عشق ... یک دقیقه سکوت

 

سکوت کن ...

گاهی وقتا سکوت ، همه ی ناگفته های ما رو

از تو چشمامون به سادگی فریاد می زنه

پس حالا که میخوایی دل به دل این ترانه بدی

حالا که با من هم ترانه شدی

به احترام عشق ... یک دقیقه سکوت

رها کن پرنده ی به آسمون پریده رو ، برو

رها کن تولد به انتها رسیده رو ، برو

بذار به حال خسته ی خودم بمونمو برم

سکوت آخرینمو برات بخونمو برم

جواب گریه های این دل شکستمو نده

جواب هق هق دل به گل نشستمو نده

دلم تو شک موندنو پاهام رو ریل رفتنه

گناه این جدا شدن ، نه از توئه نه از منه

حالا که پلک  عاشقانه های ما نمی پره

سکوت کن ، سکوت کن ... سکوت حرف آخره ، سکوت حرف آخره

رها کن پرنده ی به آسمون پریده رو ، برو

رها کن تولد به انتها رسیده رو ، برو

تحملم نکن ولی نگو که خسته ای ز من

برو ولی تو این ترانه حرف رفتنو نزن

اگه نشستمو عصا شدی به روی من نیار

این از خودم بریدنو به پای بی کسیم بذار

دلم تو شک موندنو پاهام رو ریل رفتنه

گناه این جدا شدن ، نه از تو ئه نه از منه

حالا که پیلک عاشقانه های ما نمی پره

سکوت کن سکوت کن ... سکوت حرف آخره ، سکوت حرف آخره  

( ؟ ؟ ؟

 

 

  

دست دوستی

 

وقتی  دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد.

http://www.picbaran.com/files/bfkj7bfylze1vxr279ve.jpg

وقتی  دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد. 

 

عشق نبض تر شالیست ، تو هم می دانی

 

عشق نبض تر شالیست ،  تو هم می دانی

روح شب های شمالیست ، تو هم می دانی

نه  که  از  مقدم  مهمان  بدمان  می آید

دردمان سفره ی خالیست ، تو هم می دانی  

( ؟؟؟

 

 

 

اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود

کنار قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه

اینقدر خاطره داری که گویی قد یک قرنه

گلو می سوزه از عشقت عشقی که مثل زهره

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره

درسته با منی اما به این بودن نیآزارم

تو که حتی با چشماتم نمیگی آه دوست دارم

اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود

وگرنه رنگ خودخواهی نشسته تویه چشمات بود

هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی

چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه

زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه

شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس

چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواس

تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه

اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه این عشق نیمه ی تو رو رو کرد

نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد

هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت ، تو که هیچ وقت نمی فهمی 

( ؟؟؟